۴-اشتراکات فرهنگی، مذهبی و قومی با آذربایجان و وجود اقلیتهای ارمنی در ایران.
۵- بی ثباتی در قره باغ باعث نفوذ قدرتهای فرامنطقه ای به منطقه می شود و این مخالف نگاه ایران مبنی نفوذ قدرتهای خارجی در منطقه است.
۶- توازن قدرت بین ارمنستان و آذربایجان هدف دیگر سیاست میانجیگرانه ایران است. Iran is in favour of neither a powerful Christian Armenia ( ۳۲ ) nor a powerful Azerbaijan which might cherish territorial claims on Iranian Azeri regions.نفع ایران ، نه در یک ارمنستان قدرتمند است و نه یک آذربایجان قوی که ادعاهای ارضی بر مناطق آذری نشین ایران دارد.[۱۱۹] ۷- دشمنی بین ترک ها و ارمنی ها در بحران قره باغ ممکن است به ایران فرصتی برای مخالفت با سیاست های ترکیه و ایالات متحده در منطقه بدهد. In taking advantage of this enmity, and of the inconsistencies in Russian policies, Iran is the only regional player which has both incentives and the opportunity to play a mediating role by taking a visibly impartial stand in the conflict. در بهره گیری از این دشمنی، و از ناسازگاری و تناقض در سیاست های روسیه، ایران تنها بازیگر منطقه ای است که دارای هر دو مشوق ها و فرصت به یک موضع مشخصه بی طرف در جنگ است.[۱۲۰]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
هدف ایران در ابتدا مساعی کاستن شدت جنگ و زمینه سازی برای توافق آتش بس بود و هدف دیگر اطمینان دادن به طرفهای درگیر برای بیشتر تسلیح نشدن بود .[۱۲۱] در نتیجه ج.ا.ایران با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک خاص خود و هویت مشترک تاریخی با همسایگان با الگوگیری از مدل رئالیسم تدافعی در جهت
. دفاع از امنیت ملی و حفظ قدرت منطقه ای خود،در راستای «منزلت طلبی»[۱۲۲]منطقه ای، در خصوص حل مسئله قره باغ وارد کار شده است و با ارائه راهکارهایی برای میانجیگری و حل مسالمت آمیز اختلافات ،سعی در ایجاد نقشی مثبت و موثر داشته است.
سیاست خارجی ج.ا.ایران در قبال بحران قره باغ را می توان در دو مقطع در نظر گرفت: ۱- از اوایل شروع بحران تا زمان برگزاری کنفرانس صلح قره باغ، با حضور رهبران طرفهای درگیر، که به شکست انجامید.در این دوره با توجه اشتراکات مذهبی و قومی که ایران با آذربایجان داشت، با توجه به گفتمان ایدئولوژیک(دفاع از مسلمانان،صدور انقلاب اسلامی و…) نسبت به این مسئله برخورد کرد.در نتیجه با توجه به فشار افکار عمومی به خصوص از جانب آذری های ایران،سیاستی متمایل به آذربایجان بگیرد.در آن زمان ایران با محکوم کردن اشغال قره باغ توسط ارامنه،اسکان آوارگان آذری ،کمکهای مادی به منطقه نخجوان و آذربایجان و حتی اعزام نیروهای نظامی ایرانی و مجاهدین افغانی از طریق شمال ایران به آنجا،چنین اقداماتی را دنبال می کرد. علاوه بر کمکهای یاد شده ، مرزهای ایران به روی نیروهای دولت باکو باز بود . این نیروها که اغلب از جبهه جنگ عقب نشینی میکردند در حین عقب نشینی وارد خاک ایران می شدند و دوباره از خاک ایران به مقرهای خود باز میگشتند .[۱۲۳]بنا به گفته برخی منابع جمهوری اسلامی ایران با در اختیار قرار دادن خاکش را در استان اردبیل در اختیار پناهجویان و آوارگان آذری ، تلاشهایی زیادی را در جهت خاموش کردن آتش جنگ به انجام داد و اعلام آمادگی نمود تا مسأله قرهباغ بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان رفع و رجوع شود.همچنین پیشنهاد ایجاد کمیته سهجانبهای را مطرح کرد . تا سه کشور ایران، ارمنستان و جمهوری آذربایجان بنشینند و مسأله قرهباغ را بررسی کنند. اقدامات ایران در حمایت از آذربایجان باعث کدورت و واگرایی با ایروان و مسکو شد که نتیجه آن سرنگونی یک فروند هواپیما «سی ۱۳۰» ایران که عازم مسکو بود و کشته شدن ۹ نفر بدست به دست نیروهای ارمنی بود. روسیه با این اقدام پیامی به ایران ارسال کرد که در مناقشه قره باغ دخالت نکند.
۲-در مرحله دوم که با اوایل فروپاشی شوروی ،روی کار آمدن نیروهای ناسیونالیسم افراطی مثل جبهه خلق ملی در آذربایجان و نفوذ هرچه بیشتر آمریکا و رویکرد غرب گرایانه دولت آذربایجان همراه بود.در این مقطع رویکردهای غرب گرایانه دولت وقت آذربایجان وسیاست های ناسیونالیستی افراطی آذری ها که امنیت و تمامیت ارضی ایران را تهدید می کرد، همزمان بود، سیاست ج.ا.ایران از رویکردهای ایدئولوژیک فاصله گرفته وبه سیاستهای واقعگرایی و گفتمان ژئوپلیتیک نزدیک شد.در نتیجه گرایش ایران به آذربایجان تعدیل شد و برای ایجاد توازن با آذربایجان به ارمنستان نزدیکی پیدا کرد.بر این اساس در بحران قره باغ دو محور شکل گرفت.از یک طرف آذربایجان،آمریکا و ترکیه بود و طرف دیگر ارمنستان،روسیه، ایران قرار داشتند. برهمین اساس بود که رئیس جمهور آذربایجان گفته بود« که کشورش سه دشمن استراتژیک (ایران،ارمنستان و روسیه) و سه دوست استراتژیک( ترکیه،آمریکا و اسرائیل) دارد».[۱۲۴] گرایش ایران به ارمنستان را می توان از چند زاویه بررسی قرار داد، از یک طرف ایران متوجه شد که گرایشات اوایل استقلال آذربایجان به ایران به دلیل دستیابی به امتیازات بیشتر از آمریکا و روسیه بوده وآذربایجان از ایران به عنوان برگ برنده ای در ارتباط با قدرتهای بزرگ (درجهت نفوذ قرار نگرفتن انقلاب اسلامی) استفاده می کند.به علاوه حمایتهای ایران آذربایجان نه تنها سودی برای منافع ایران نداشته، بلکه تمامیت ارضی ایران از جانب گروه های تندرو آذری نیز تهدید می شده است.همچنین تهران دریافته بود که برای رسیدن به اهداف بلند مدت منطقه ای خود،گرایش به روسیه اهدافش را بیشتر تامین میکند تا اشتراکات مذهبی و قومی. انزوای منطقه ای ارمنستان نیز از دیگرعوامل گرایش به ارمنستان بود، چون مرز ۴۶ کیلومتری ایران با ارمنستان، تنها گذرگاه تنفسی برای ارمنستان است واین گذرگاه استراتژیک در روابط اقتصادی وسیاسی با ایران در آینده اهمیت بالایی برخوردار است.[۱۲۵]
نقش ج.ا.ایران در مسائل قفقاز هم در جهت استقرار ثبات این منطقه اهمیت دارد و هم متضمّن امنیت و منافع ایران است[۱۲۶] از طرفی نقش ایران به عنوان میانجی در بحران قره باغ کوهستانی را باید به عنوان بخشی از استراتژی شمال و غرب آسیا دیده می شود که مبتنی بر مصونیت از مرزهای خود است، دانست.[۱۲۷] در نتیجه سیاست خارجی ایران در منطقه مبتنی بر این بود که مخالف هرگونه نفوذ قدرتهای فرامنطقه ای مثل آمریکا و اسرائیل در منطقه بود.سیاست های غرب گرایانه آذربایجان مثل پیوستن به ساختارهای یورو-آتلانتیکی و پذیرش نیروهای امنیتی،اقتصادی و نظامی غربی و همچنین رفتارهای افراطی بعضی گروه های آذری مثل جبهه خلق(جبهه خلق به رهبری ایلچی بیگ در راستای سیاستهای ناسیونالیستی خود مبنی بر اتحاد با آذربایجان ایران،تمامیت ارضی ایران را مورد تهدید قرار داده بود،[۱۲۸] ) سبب شده بود،که ایران با اینکه از اشتراکات قومی، مذهبی با آذربایجان برخوردار است، جانب ارمنستان را در قضیه قره باغ بگیرد.اگرچه در سیاستهای اعلانی خود موضع بی طرفی و یا در نهایت جانب آذربایجان اعلام می داشت و ارمنستان را محکوم می کرد.
سیاست ایران نسبت به طرحهای میانجیگری نیز بیشتر بدنبال تغییر نیافتن مرزها در منطقه بوده که این امر متأثر از طرح گوبل آمریکا جهت حل مسئله قره باغ میباشد.(مخالفت ایران با این طرح نیز می توان در این راستا ارزیابی کرد) ج.ا.ایران در راستای تضمین منافع اقتصادی در منطقه تلاش میکند تا ساختار امنیتی با جهتگیری ضد ایرانی در منطقه شکل نگیرد. [۱۲۹]
در اوایل این بحران با توجه به این که دو کشور ارمنستان و آذربایجان هنوز به استقلال سیاسی دست نیافته بودند و تحت حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی بودند، ایران نمی توانست مداخله چندانی در حل این بحران داشته باشد وهمچنین با توجه به تطابق زمانی این بحران با پایان جنگ تحمیلی ایران و عراق و تبعات ناشی از جنگ ومسائل آتش بس، امکان کمتری وجود داشت که ایران دیپلماسی فعالی نسبت به این بحران داشته باشد.ولی بعد از فروپاشی شوروی و شدت گرفتن درگیریها تاثیر آن بر امنیت ملی ایران، سیاست فعلانه ای در پیش گرفت. سیاست ایران در قبال بحران قره باغ مبتنی بر حفظ تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان بود، که در گفته مقامات وقت ایران نیز روشن بود و از طرفی سعی می شد با اتخاذ مواضع بی طرفی و سعی در حل مسالمت آمیز ، بین طرفین میانجیگری کند.از طرفی مواضع دولت جمهوری اسلامی ایران با توجه به جمعیت عظیم آذری و همچنین اقلیت ارمنی که در ایران زندگی می کردند، از حساسیت زیادی بین مردم دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان برخوردار بوده است.
ایران با توجه به اصول حقوق بین الملل(حفظ تمامیت ارضی) از ابتدا تجاوز ارمنستان به خاک آذربایجان را محکوم کرد و ادامه آن را اشغال سرزمین به زور دانست.به علاوه با توجه اشتراکاتی که با دو طرف درگیر داشت، اقدام به میانجیگری کرد. تلاشهای میانجیگرایانه ایران از ژانویه ۱۹۹۲ که از سخت ترین دوره این بحران بود آغاز شد. هیئت میانجی ایران ایران در این دوره، ۱۱ سفر به باکو، ۱۰ سفر به ایروان، ۴ سفر به نخجوان، ۲ سفر به استپاناکرت، یک سفر به مسکو و یک سفر به تفلیس انجام داد.[۱۳۰] اولین تلاش ایران در دیدار آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران با وزیر خارجه ارمنستان مبنی بر آمادگی ایران را برای پایان دادن به درگیریهای ارمنستان و آذربایجان بود.[۱۳۱] وزیر امور خارجه ارمنستان نیز در دیدار با دکتر ولایتی خواستار میانجیگری ایران و استفاده از نفوذ خود برای حل درگیری میان آذربایجان و ارمنستان شد[۱۳۲] بنا به درخواست طرفین درگیر هیئتی به سرپرستی وزیر خارجه ایران به منظور اقدامات میانجیگرایانه به منطقه اعزام شد، ولی نظامیان روسی از ورود این هیئت جلوگیری کردند، که این دلیلی بر نارضایتی روسها بر عدم دخالت ایران در این مسئله بود.[۱۳۳] تهران در اوایل سال ۱۹۹۲ با دعوت از روسای طرفهای درگیر(کفیل آذربایجان و رئیس جمهور ارمنستان) به تهران و تشویق طرفین به حل مسالمت آمیز درگیریها، سیاست فعالانه ای در پیش گرفت.حتی معاهده حسن همجواری بین دو جمهوری نیز تهیه و در حال امضاء بود،حتی دولتهای آذربایجان و ارمنستان به مدت سه روز اعلام آتش بس کردند.از طرفی با اسکان آوارگان آذری در مناطق آذری خود و کمکهای امدادی و مالی به منطقه نخجوان (تسهیل جریان ترانزیت کالا بین نخجوان و آذربایجان)، که در حاکمیت آذربایحان بود ولی به دلیل بحران قره باغ، ارتباطش با مرکز(باکو) قطع شده بود،اقدام به کمکهای بشر دوستانه کرد. با این حال همزمان که طرفین در تهران با میانجیگری ایران، مشغول مذاکره بودند، گروه های افراطی ارمنی با حمله به شوشا و تصرف آنجا که از موقعیت استراتژیک برای آذری ها برخوردار بود، مانع از ادامه مذاکرات وانجام آتش بس شدند. برخی معتقد اند که دسیسه روسیه بر همراهی با نیروهای قره باغ موجب سقوط شوشا را فراهم آورد. ، ولی عده ای نیز معتقدند که خیانت جبهه خلق آذربایجان با همراهی ترکیه باعث سقوط شهر شوشا شد.[۱۳۴] زیرا بر اساس شواهد قبل از حمله ارامنه ، نیروهای نظامی آذری کلیه مواضع خود را ترک نموده بودند . این حمله باعث شد که نگاه آذریها به مواضع ایران تغییر کند به شکل منفی به خود بگیرد. حتی برخی احزاب آذری اعلام کردند که اشغال برخی آذربایجان توسط ارامنه به خاطر کمک ایران به ارمنستان بوده است. این حمله را می توان کارشکنی قدرتها بر علیه ج.ا.ایران در نظر گرفت چون از یک جهت این حمله اعتبار بین المللی ایران که ناشی از این میانجیگری می شد از بین می رفت و از طرفی جبهه خلق اذربایجان که مواضع ضدایرانی داشت از این نقطه ضعف توانست قدرت را در دست گیرد. در کل این اقدام ارمنی ها باعث شد، موضع ایران نسبت به میانجیگری سرد شود، در نتیجه ایران ارتباطش با گروه مینسک قطع کند.و بعدها مذاکرات به صورت دو جانبه و چند جانبه با مقامات آذری و ارمنی ادامه پیدا کند. در زمان فعلی نیز از آنجا مذاکرات صلح گروه مینسک در ارتباط با مسئله قره باغ به سرانجام کاملی نرسیده و با شکست تقریبی مذاکرات ،بندهای آتش بس از طرفین درگیر اجرا نشده است، هر دو کشور درگیربه خصوص آذربایجان به دنبال این هستند که اهداف خود در قبال صلح را از طریق ایران ادامه دهند . هردو کشور خواستار این هستند که ج.ا.ایران در با توجه به ویژگیهایی چون نگاهی بی طرفانه ، ابتکار عمل و ایجاد بستر های مناسب، در برقراری صلح میانجیگری کند. چناچه وزیر امور خارجه دولت دهم ، دکتر صالحی، چندی پیش در دیدار با ادوارد نعلبندیان ،وزیر امور خارجه ارمنستان، در خصوص نقش ایران در مناقشه قره باغ اظهار داشت : «ما بر مواضع همیشگی خود مبنی بر حل مسالمت آمیز این موضوع اصرار داریم و آنرا اعلام کردیم زیرا ایران همیشه به دنبال امنیت و ثبات منطقه بوده و منافع ملی خود را در امنیت منطقه جست و جو کرده است.» [۱۳۵] به هر حال موضوع مشترک در لفاظی های مقامات ایران در مورد میانجیگری در قره باغ کوهستانی نیاز به یک راه حل منطقه ای، که کاهش گروه مینسک و محدودیت های نقش قدرت های خارجی است.[۱۳۶]
۴-۵- نتیجه گیری:
اگر بخواهیم سیاست خارجی ج.ا.ایران را از منظر رئالیسم نئو کلاسیک در رابطه با بحران ناگورنو- قره باغ بررسی کنیم، به این نتیجه می رسیم که سیاست خارجی ایران از یک طرف تحت تاثیر فشارهای ساختاری ناشی از بعد از جنگ سرد (هژمونی آمریکا و مقابله روسیه با نفود آمریکا در محیط امنیتی خود )بود و از طرف دیگرعوامل ملی و داخلی در ایران مثل فشار افکار عمومی، قومیتها( اذریها)،ساختار حکومت اسلامی نیز در این سیاستها تاثیر گذار بود.به عبارتی دو عامل سبب شده بود که تهران نسبت به بحران قره باغ بی تفاوت نباشد. اقدامات و مواضع ایران همان طور که در بالا به آن اشاره شد مبتنی بر حفظ تمامیت ارضی آذربایجان،ثبات منطقه ای، حل مسالمت آمیز بحران و مخالفت با حضور قدرتهای فرا منطقه ای بود.ایران اعتقاد داشت حضور کشورهایی مثل آمریکا و اسرائیل ، در منطقه که از جانب آذربایجان تقویت می شد، نه تنها کمکی به حل مسئله قره باغ نمی کند،بلکه منجر به شدت درگیری ها بین غرب با روسیه و ایران می شد.از طرفی به نظر می رسد عدم حل شدن بحران قره باغ به نفع کشورهای منطقه از جمله ایران می شود.چون قرباغ به عنوان برگ برنده ای در دست ایران در جهت روابط خارجی با آذربایجان و ارمنستان باشد می تواند باشد.چون هرگاه روابط با یکی از طرفین که هر دو از همسایگان ایران اند، متزلزل شود، تهران می تواند با بهره گرفتن از قره باغ، این روابط را با طرف دیگر جبران کند و به نوعی این دو کشور را تحت فشار قرار دهد و از آنها امتیاز بگیرد. به علاوه رویکرد های غرب محور و ناسیونالیسم آذری که تمامیت ارضی ایران را تحت تاثیر قرار می دهد، با بهره گرفتن از مسئله قره باغ تعدیل می شود.از طرفی در صورت حل بحران قره باغ امکان این که ارمنستان با توجه به مسیحی بودن به ساختارهای ناتو بیوندد زیاد است.به علاوه با توجه به این که ارمنستان در منطقه به خاطر قره باغ در محاصره قرار گرفته و بیشترین روابط خارجی را با ایران دارد، در صورت حل شدن این مسئله امکان حضور هر چه بیشتر ترکیه( رقیب منطقه ای ایران) در ارمنستان و واگرایی با ایران وجود دارد. حتی اگر استقلال سیاسی قره باغ شکل گیرد نیز، به ضرر منافع ایران است چون این کشور جدید( با توجه به وجود لابی های ارامنه در فرانسه و آمریکا، و مسیحی بودن آن) امکان گرایش به غرب و نفوذ بیشتر غرب در مرزهای ایران وجود دارد. در نتیجه سیاستهای اعلامی ج.ا.ایران اگرچه در جهت حل مسالمت آمیز بحران قره باغ متمرکز است ولی شرایط فعلی این بحران، منافع ملی بیشتری را برای ایران فراهم می کند، تا حل نهایی آن، چون در شرایط فعلی حتی درگیریهای ناشی از بحران تمامیت ارضی ایران به نظر نمی رسد، تهدید کند درکل تلاشهای میانجیگرایانه ایران یک پروسه ۶ ماهه از ژانویه۱۹۹۲ تا سپتامبر همان سال که از لحاظ سیر تحولات تصرف نسبی قره باغ تا اشغال لاچین و شوشا صورت گرفت ،که سخت ترین دوره سیر تحولات در همین دوره می باشد.[۱۳۷] به نظر می رسد اگر سیاست های خصمانه و کارشکنی قدرتهایی مثل روسیه و آمریکا و تبعیت دو کشور آذربایجان و ارمنستان از این دوکشور، در کنار مواضع ایدئولوژیک و قوم مدارانه بعضی از مسئولان ایرانی در قبال این بحران اجرا نمی شد، سیاست خارجی ج.ا.ایران نسبت ببه بحران ناگورنو-قره باغ شکل فعالتر و مطلوبتر صورت می گرفت
فصل پنجم :
سیاست خارجی ج.ا. ایران نسبت به بحران گرجستان
۵-۱- مقدمه:
ترکیب و درهم تنیدگی اقوام در قفقاز، سبب ومنشا بسیاری از بحران ها گردیده.تنوع و تکثر قومیت و مذهبی درقفقاز سبب گردیده که قفقاز با داشتن بیش از نود قومیت بزرگ و کوچک ، به” موزاییک اقوام” تبدیل شود که این تکثر اقوام سبب پیدایش بسیاری از بحران های قومیتی و هویتی که بیشتر جنبه خشونت آمیز داشته؛ گردد. این حرکت های جدایی طلبانه وخشونت آمیز دردوران قبل از فروپاشی شوروی به دلیل سیاستهای سرکوب گرایانه تفرقه اندازانه کمونیسم ها به مشکلات حادی تبدیل نمی شد ولی در بعد از فروپاشی و استقلال کشورها،به دلیل عدم وجود دولتهای قوی و کارآمد، عدم آمادگی کشورها در استقلال و ضعف در دولت و ملت سازی ،این شقاقها و تکثرهای قومی،به بحران های منطقه ای تبدیل شد سیاستهای اقتدار گرایانه رهبران این کشور ها چه در قبل و چه در بعد از استقلال ، این درگیری های قومی با دولتها را تشدید کرده است.بنا به گفته راجرز بروبیکر دولتهای آسیای مرکزی ، دولتهای “ملی ساز ” هستند، زیرا سیاست هایی را تعقیب می کنند که هدف آن همگون سازی و به حاشیه راندن یا اخراج گروه های غیر مسلط می باشد.[۱۳۸] همه دولت ها یک هدف را داشتند که گروه قومی هم نام دولت را در موقعیت چالش ناپذیر قدرت قرار دهند.
یکی از این بحران ها ، بحران ۸ اوت گرجستان بود که با حمله ارتش گرجستان به منطقه اوستیای جنوبی آغاز و با حمله زمینی، هوایی و دریایی ارتش روسیه به تفلیس و دیگر نواحی گرجستان و برقراری آتش بس پایان پذیرفت.نتیجه آن از دست رفتن دو منطقه خودمختار اوستیای جنوبی وآبخازیا که تحت حاکمیت گرجستان بود. پس از از جنگ سرد به اعتقاد بسیاری از کارشناسان هیچگونه درگیری سیاسی و نظامی چالش برانگیزی بین روسیه و امریکا تا زمان بحران گرحستان رخ نداد. این بحران در ۸ اوت سال ۲۰۰۸ با حمله ارتش روسیه به خاک گرجستان در پاسخ به اقدام نظامی گرجستان برای تسلط بر دو منطقه اوستیای جنوبی و آبخازیا اتفاق افتاد .
این درگیریها که در ظاهر میان روسیه و اوستیایی ها با گرجستان ،ولی در شکل وسیعتر آن درگیری بین روسیه با غرب و آمریکا بود، که باعث شد برای اولین بار پس از جنگ سرد ایالات متحده و روسیه به طور جدی به زورآزمایی با یکدیگر بپردازند.در حالی که در دوره های قبل اگر چالشی بین دو طرف روی می داد، با عقب نشینی یکی از طرفین ( اکثرا روسیه)، به پایان می پذیرفت، ولی این بار روسیه با اقدامی یکجانبه تلافی جویانه پاسخ محکمی به اقدامات آمریکا بر علیه منافع ملی روسیه داد.به ویژه در سالهای اخیر دولت بوش بیشترین چالشها را برای روسیه به وجود آورده بود. این دولت تلاش کرد روسیه از خطوط انرژی کنار گذاشته شود، توسعه ناتو را تا کشورهای هم مرز روسیه به پیش برد، سیستم دفاع موشکی را در این کشورها مستقر کرد و از استقلال ”کوزوو“حمایت نمود. اما روسیه که تا کنون با انعطاف نسبت به این اقدامات برخورد میکرد، ناگهان و به شکل غیرپیش بینانه به حمله سربازان گرجی به اوستیای جنوبی پاسخ داد، به گونهای که واکنش غرب و آمریکا را برانگیخت.[۱۳۹] که نتیحه آن استقلال دو منطقه اوستیای جنوبی و آبخازیا از خاک گرجستان بود که که مطابق با خواسته ومواضع روسیه و تغییر موازنه قوا در منطقه به نفع روسیه بود .
از نتایج این بحران برای ایران کاهش فشارهای ساختاری ناشی از سیطره آمریکا بر منافع ایران بود ، که باعث شد تاحدودی نگاه های دولتها به مسائل ایران مثل مسئله هسته ای و تحریم های اقتصادی ناشی از آن کاهش یابد و به سوی قفقاز جلب شود.
شروع بحران:
اگر بخواهیم شروع این بحران را بررسی کنیم ، بایستی به گذشته توجه کرد. گرجستان به دلیل تکثر اقوام و ادیان سبب ایجاد تنش میان دولت مرکزی با مناطق و جمهوری های خودمختار بوده.در تمام دولتهای گرجی(قبل و بعد از استقلال) این مناطق از مسائل اصلی تفلیس بوده.در دوره قبل از استقلال به دلیل سیاست های سرکوب گرایانه و عدم دخالتهای خارجی ، مانع از تبدیل شدن این درگیریها به بحران های منطقه ای بوده ،ولی پس از استقلال به دلایل مختلفی مثل سیاست های ملی گرایانه تفلیس و دخالتهای خارجی از جانب روسیه وغرب عاملی تنش زا برای دولتهای گرجستان بوده، به طوری که بسیاری از دولت های گرجی شعارهای انتخاباتی و مبنای سیاست داخلی خود را بازگرداندن این مناطق به تمامیت ارضی گرجستان عنوان می کردند.
یکی از آن مناطق اوستیا جنوبی است. سرزمینی ۳۹۰۰ کیلومتری که در شمال گرجستان وجنوب روسیه واقع شده است که ۴/۵ در صد خاک گرجستان را در بر می گیرد که جمعیت آنها ۱۶۵ هزار نفر(۳/۳ % )که بیشتر آنها مسیحی ارتدکس هستند.[۱۴۰] اوستی ها از لحاظ زبانی جز خانواده هند واروپایی( ایرانی) محسوب می شوند.
در اوستیای جنوبی، شورشها ضد گرجستان در سال ۱۹۹۲ و دو سال بعد از رد وضعیت خودمختاری این منطقه که بهعنوان بخشی از «جمهوری خودمختار کوهستانی» در دوران شوروی بههمراه اوستیای شمالی از آن برخوردار بود، آغاز گردید و تلاش اوستیا برای استقلال ازگرجستان به شکست انحامید ولی تمایل آنها برای استقلال به به پایان نرسید ودر سالهای بعد نیز ادامه یافت. که در سالهایی خواهان الحاق به روسیه در قالب اتحاد با اوستیای شمالی به صورت جمهوری خود مختار بودند.
با فروپاشی شوروی و استقلال سیاسی گرجستان ،اقدامات مردمان اوستیای جنوبی و دیگر مناطق خود مختار مثل آبخازیا و آجاریا برای استقلال افزایش یافت یه طوری که چالش بزرگی برای دولت گرجستان به بوجود آورد. در حالی که دولت گرجستان در اوایل استقلال دولت وقت گرجی تاحدودی توانست مسائل جدایی طلبی را مهار کند ،ولی اقدامات سرکوب گرایانه و سیاست های ملی گرایی افراطی مثل اعلام زبان گرجی به عنوان تنها زبان رسمی در دولت« گامساخوردیا» ، باعث افزایش درگیری میان طرفین گردید که حتی با مخالفت دولت روسیه نیز مواجه شد.
در ژانویه ۱۹۹۱ این درگیریها منجر به مرگ ۲ تا ۴ هزار نفر و جابجایی دهها هزار نفر گردید. در سال ۱۹۹۲، با میانجیگری روسیه آتش بس برقرار و واحدهایی از ارتشهای روسیه ( ۵۳۰ نفر )،گرجستان ،اوستیا ( ۳۰۰ نفر ) و نیروهایی از سازمان امنیت وهمکاری اروپا به عنوان ناظر، در اطراف « تسخینوالی» پایتخت اوستیا مستقر شدند. [۱۴۱] در سال ۱۹۹۵، با درخواست مسیحیان اوستیای جنوبی برای کسب استقلال یا پیوستن به جمهوری مسلماننشین اوستیای شمالی، نبردهای پراکنده یکبار دیگر شروع شد. روسیه دوباره این شورش را آرام کرده و نیروهایی را برای تضمین خودمختاری آن در آنجا مستقر ساخت. در ژوئن۲۰۰۴ همزمان با تحرکات نظامی گرجستان تنشها بار دیگر آغاز شد.این بار دولت گرجستان اعلام کرد که افزایش ناامنی؛ قاچاق اسلحه و دزدیهای مسلحانه،انگیزهء دخالت نظامی این کشور در اوستیای جنوبی بوده است؛ولی در برابر،ناسیونالیستهای اوستیای جنوبی این استدلال دولت گرجستان را تنها بهانهای برای سرکوب بیشتر در اوستیای جنوبی دانستند.[۱۴۲] در ۲۴ دسامبر ۲۰۰۶ ، برخی خبرگزاریها گزارش کرده بودند که در همهپرسی انجام شده در اوستیای جنوبی ۹۹% مردم به استقلال از گرجستان رای داده بودند. همچنین پارلمان منطقه آبخازیا مدعی شده بود که همه ویژگیهای دولت بودن را دارا است و جامعه بین المللی باید این منطقه را بعنوان دولتی مستقل به رسمیّت بشناسد. ولی هیجکدام از این همه پرسی ها مورد قبول دولت گرجستان و آمریکا و اتحادیه اروپا واقع نشد.[۱۴۳]
دیگر منطقه جدایی طلب جمهوری خودمختار آبخازیا، با ۸۶۰۰ کیلومتر مساحت در شمال غربی گرجستان و در کنار دریای سیاه واقع شده است. آبخازیا، منطقهای عمدتا مسلماننشین در شمالغربی گرجستان، از دریای بالتیک تا جنوب ناحیه تفریحی سوچی روسیه در شمال جمهوری کاراکچو- چِرکیس این کشور امتداد دارد. بندر سوخومی، مهمترین شهر آبخازیا که مرکزی تفریحی و تولیدی میباشد نیز در انتهای جنوبی جاده نظامی سوخومی (با۱۲۰ مایل طول) که از میان گذرگاه کِلُخوری در روسیه از قفقاز بزرگ عبور میکند، قرار گرفته است. این جاده راه ارتباطی مهمی برای روسیه تا دریای سیاه بوده است. این ویژگی ها خود بر اهمیت استراتژیک این منطقه می افزاید.
شورش آبخازیا در سال ۱۹۹۲ آغاز شد و بر طبق گفتههای مقامات گرجی، از سوی روسها نیز حمایت میشود. در آغاز درگیریها، جداییطلبان مسلمان ۲۶۰ هزار گرجی مسیحی را بیرون رانده و مشکل پناهندگی بزرگی را برای دولت تفلیس ایجاد کردند. نیروهای حافظ صلح روسی و گرجی در سال ۱۹۹۴ اوضاع را آرام کردند، ولی در سال ۱۹۹۹ فشارها برای جدایی افزایش یافت و آبخازیا رفراندومی را در مورد استقلال آنجا برگزار نمود که مورد قبول اکثریت واقع گردید.آنها با بیرون راندن ۲۵۰ هزار گرجی تبار به تصفیه نژادی در منطقه دست زدند که اکنون اکثریت جمعیت آنجا آبخازها تشکیل می دهد . البته آنها از حمایت های آشکار و پیدای روسیه نیز برخوردار بودند. به طوری که بیش از ۷۰% ساکنان آبخازیا تابعیت روسی دارند، حتی در سال ۲۰۰۴ در این منطقه انتخابات ریاست جمهوری روسیه برگزار شد.[۱۴۴] سرانجام در پی حوداث تروریستی و انفجارات متعدد در گرجستان،که دولت تفلیس عامل آن را گروه های جدایی طلب اوستیا می دانست و خواهان این بود که مناطق جدایی طلب را به طور کامل به خاک خود الحاق کند، ارتش گرجستان در ۸ اوت ۲۰۰۸ با تمام قوا به منطقه اوستیای جنوبی حمله کرد و«تسخینوالی» را اشغال نمود . گرجستان ادعا کرد که این حمله در واکنش به حمله نیروهای حافظ صلح روسی به اوستیای جنوبی و روستاهای آن بود.[۱۴۵]روسیه نیز با توجه به واگرایی و تضادی که با دولت گرجستان داشت که حتی دولت ساکاشویلی را به عنوان «محور شرارت» در منطقه خارج نزدیک خود قلمداد می کرد با حملات هوایی سنگین به گرجستان و سپس ورود نیروهای نظامی به منطقه اوستیا و همچنین بمباران تأسیسات نظامی در اطراف “تفلیس"و شهر استراتژیک"گوری"و نابودی چند پایگاه نظامی در بندر"پوتی” و غرق یک ناوچه گرجستان به این تهاجم پاسخ داد.[۱۴۶] مسکو نیز با استقرار واحدهای" ارتش ۵۸ روسیه” و" نیروی هوایی روسیه” به اوستیای جنوبی ادعا داشت که این حمله در راستای اجرای مداخله بشر دوستانه و صلح بوده است.[۱۴۷]
۵-۲- علل عوامل بحران :
استقلال طلبی یک اقلیت منسجم درداخل کشور اگر محدود باشد مشکلی ایجاد نمی کند. ولی اگر این جدایی طلبی با حمایت نیروهای خارجی برخوردار باشد، ممکن است به یک مسئله بحران زا تبدیل شود. در نتیجه علل هر بحران می تواند دو منشا داشته باشد۱- داخلی ۲- خارجی
علل وقوع این بحران که منجر به جدایی دو منطقه آبخازیا و اوستیای جنوبی از خاک شد، می توان به دو سطح داخلی و خارجی تقسیم کرد
۵-۳- علل داخلی:
همان طور که در بالا اشاره شد، سیاست های حکومت شوروی سابق بر این مبنا بود که هرگونه هویت های قومی و مذهبی را در جمهوری های تابع از بین ببرد و همه اقوام را در قالب یک هویت یگانه قرار دهد. تلاش برای تحمیل فرهنگ روسی،تغییر هویت ، جابه جایی قومی از دیگر اقدامات روسها بود. در نتیجه با سیاست« تفرقه بیانداز و حکومت کن» و مهاجرت و تبعبد اجباری اقوام ومرزبندی های مصنوعی مانع از یکپارچگی آنها شود.به طوری که درآن زمان اوستیا را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کردند. ولی مردمان آنجا از تقسیم اوستیا به دو قسمت شمالی و جنوبی (اوستیای شمالی در فدراسیون و اوستیای جنوبی در قالب استان خودمختاردر ترکیب گرجستان) ناراضی بودند. این ناخرسندی نخست از راه ائتلاف آنها با ارتش سرخ برای رویارویی با حکومت وقت گرجستان در ۱۲۹۱ نشان داده شد؛ولی زمامداران اتّحاد جماهیر شوروی با پیوستن دواوستیا به هم،سخت مخالف بودند.[۱۴۸]
در دوره پس از استقلال نیز چون دولت و ملت سازی بر اساس قومیت واحد(گرجی) شکل گرفته ، باعث رنجش و تحرک دیگر اقوام و بسیج قومی آنها شد بود دلیل سیاست های شوونیستی و ملی گرایانه افراطی گرجی در دولت گامساخوردیا مثل لغو خودمختاری آبخازیا و اوستیا جنوبی،تنش ها شدت بخشید، به طوری که حتی در حال تبدیل شدن به جنگی تمام عیاربود. به علاوه در قانون اساسی جدید گرجستان اشاره ای به وضع سیاسی – اداری اوستیای جنوبی و آبخازیا نشده بود.[۱۴۹]و در جهت تقویت تسلط گروه خود بر ساختار قدرت بوده تا از این طریق جایگاه خود را نهادینه سازد.
ناهمگونی قومی یک عامل اساسی برای درگیری های قومی است. ازآنجا که در گرجستان، اقلیت های قومی بزرگ در صد بالای جمعیت گرجستان را شکل می دهد. به طوری که تنها ۷۲% گرجستان را گرجی ها تشکیل می دهند و اقوام ارمنی، آذری، اوستی و آبخازی از اقلیت های مهم گرجستان محسوب می شوند. به علاوه تلاش های دولت برای حل مشکلات قومی از کارایی مناسبی برخوردار نبوده و اقدامات غیر دمکراتیک و سرکوب گرایانه دولت شرایط مساعدی را برای درگیری های قومی فراهم کرده. اگرچه دولت گرجی نسبت به دیگر جمهوری های قفقاز و آسیای مرکزی از اقتدار گرایی کمتر برخوردار است.
بحران گرجستان را نیز می توان بر اساس مدل “پیتر هاگت” ارزیابی کرد. او ۱۲ مورد از عوامل جغرافیایی ناامنی ذکر می کند که ۹ مورد آن در قفقاز دیده می شود.بر این اساس یکی از عوامل ایجاد ناامنی در رابطه با اقلیت ها، مربوط به یک گروه قومی مشخص است که نیمی از آنها در یک کشور فرضی و نیمی دیگر در کشور همسایه زندگی می کنند.بنا براین یک گروه قومی سعی دارند که مرزهای موجود را تغییر دهند و با تشکیل یک واحد یکپارچه، برای خود دولت مستقلی تشکیل دهند. وجود اقوام اوست در اوستیای شمالی که در قلمرو فدراسیون روسیه است، خود عاملی است بر آنکه اقوام اوستیای جنوبی برای ایجاد دولت واحد با اقوام شمالی خود که در پشت کوههای قفقاز قرار دارند، اقدام به حرکتهای جدایی طلبانه بزنند. [۱۵۰]
۵-۳-۱- علل خارجی:
قرار گرفتن گرجستان در جنوب روسیه هم مرز بودن با ۶ منطقه و جمهوری روسیه در قفقاز شمالی و موقعیت استراتژیک گرجستان سبب گردیده بود که روسیه آنجا را به عنوان حیات خلوت و محیط امنیتی خود قرار دهد.در نتیجه خواهان این بود که نفوذ و پایگاه های نظامی خود را در گرجستان حفظ کند، ولی دولت تفلیس ، مخالف هرگونه دخالت خارجی از جانب روسها بود، که سبب شد برای حفظ موازنه با روسیه به غرب و آمریکا گرایش داشته باشد که این عاملی برای واگرایی میان دو دولت گردید. علیرغم اینکه گرجیها مناصب مهمی در کادر مرکزی حزب کمونیست شوروی داشتهاند و افرادی مانند استالین،بریا(رئیس ک.گ.ب)و شواردنادزه گرجی بودهاند،ولی آنان همواره به مسکو با شک نگاه میکردند و.پس از استقلال گرجستان بر شدت این بیاعتمادی افزوده شد که سبب واگرایی میان مسکو وتفلیس در دوره پس از استقلال شد.[۱۵۱] این واگرایی ها پس از انقلاب رنگین در گرجستان به قدرت رسیدن ساکاشویلی که طرفدار غرب بود، به اوج خود رسید. در سالهای اخیر در قفقاز ، گرجستان تندترین گرایشات ضد روسی و بیشترین تمایلات غربی و یورو-آتلانتیکی را از خود نشان داده که این امر باعث نزدیکی به ترکیه و آذربایجان و دوری از ارمنستان وگرجستان گردیده است.[۱۵۲] با روی کار آمدن ساکاشویلی، او خواستار تخلیه کامل پایگاه های روسی بود . به علاوه مواردی همچون خروج گرجستان از جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع،پیوستن به طرح مشارکت برای صلح ناتو در ۱۹۹۵ ،عضویت گرجستان در پیمانهای گوآم در سال ۱۹۹۷وترابوزان،که در دوره ادوارد شواردنادزه اتفاق افتاد و سیاستهای الحاق به ساختارهای یورو آتلانتیکی مانند ناتو،مسئله جاسوسان روسی و کشته شدن آنان در گرجستان و آخرین آنها مسئله جداییطلبان آبخازیا و اوستیا جنوبی از جمله مهمترین مسایل فیمابین بود که موجب درگیری نظامی بین دو کشوردر سال ۲۰۰۸ گردید. بر این اساس عده ای اعتقاد دارند که اقدامات و اشتباهات ساکاشویلی در عرصه سیاست خارجی باعث شده که گرجستان به صحنه رقابت روسیه و آمریکا در آمده که هر یک از قدرتها در راستای منافع خود ازگرجستان استفاده ابزاری کنند.[۱۵۳]
۳-اهمیت گرجستان برای روسیه:
۱- همسایگی با جمهوری های خودمختار و مسلمان نشین روسیه :
گرجستان با جمهورهای خود مختار و مسلمان نشین داغستان، چچن، اینگوش، اوستیای شمالی،کاباردینو بالکار،قره چای چرکس و آدیغه در قفقاز شمالی روسیه همسایه می باشد ، که هرکدام از این جمهوری ها مشکلات خاص خود را برای روسیه دارند .به تعبیری این منطقه پاشنه آشیل روسیه محسوب می شود ، لذا عضویت گرجستان در ناتو ، موجب استقرار نیروهای ناتو در مرز گرجستان با روسیه خواهد شد و این امر می تواند در آینده برای امنیت روسیه خطرناک باشد.[۱۵۴]
۲-موقعیت ژئوپلیتیک گرجستان به عنوان یک کشور ترانزیتی در زمینه انرژی(نفت وگاز)و کالا: گرجستان تنها کشوراز مناطق آسیای مرکزی وو قفقاز است که به آبهای آزاد راه دارد.قرار گرفتن این کشور بین دریای خزر و دریای سیاه باعث شده که این کشور موقعیت منحصر به فردی برای کشورهای انرژی خیز آسیای مرکزی و قفقاز برخوردار باشد،که سبب شده این کشورها نفت و گاز خود را به جای روسیه ،از گرجستان به اروپا انتقال دهد.که این سبب ضرر اقتصادی و سیاسی برای روسیه می شود . اگرچه گرجستان هیچ نفت قابل توجه و یا ذخایر گاز را ندارد ، ولی قلمرو خود میزبان بخشی از مهم “خط لوله باکو تفلیس جیهان” که مسیر ترانزیت غربی و مرکزی اروپا را تامین می کند.The pipeline, supplied by oil from Azerbaijan’s Azeri-Chirag-Guneshli oil field transports 1 million barrels (160,000 m ۳ ) of oil per day. [ ۹۹ ] [ ۱۰۰ ] [ ۱۰۱ ] It has been a key factor for the United States’ support for Georgia, allowing the West to reduce its reliance on Middle Eastern oil while bypassing Russia and Iran. [ ۱۰۲ ] این خط لوله، محل انتقال نفت آذربایجان به مقدار ۱ میلیون بشکه (۱۶۰،۰۰۰ متر ۳) نفت در روز است . [۱۵۵]
۳- قرار گرفتن دره پانکیسی در خاک گرجستان که در آن جدایی طلبان روسیه به خصوص چچنی ها در آنجا به آموزش اعمال تروریستی دست می زنند. مسکو بارها از از دولت تفلیس خواسته که به بمباران این دره دست بزند .این دره به نوعی به عامل واگرایی و همگرایی دو دولت تبدیل شده است. پانکیسی که مدتها مسیر ترانزیت مواد مخدر و قاچاق اسلحه از افغانستان به شورشیان مسلمان چچن بود، همچنین به مکانی برای فرار شورشیان و اردوگاههای آموزشی آنان تبدیل شده است. بههرحال، گرجستان به روسیه اجازه نداده است تا نیروهای خود را در این منطقه مستقر سازد، ولی نتوانسته جلوی بمباران سنگین این دره از سوی آنان را بگیرد
۴- گرجستان همانند بسیاری از کشورهای استقلال یافته پس از شوروی مبنای سیاست خارج نزدیک روسیه محسوب می شوند و روسیه گرجستان را جز حیات خلوت، محیط امنیتی و حوزه نفوذ خود قرار داده است .
۵-گسترش ناتو به شرق وایجاد سپرهای موشکی در کشورهایی مثل چک ولهستان سبب نگرانی روسیه را از حضور آمریکا در گرجستان گردیده به خصوص پس از انقلاب گل رز و ایجاد دولت غرب گرا،این نگرانی ها را افزایش داده است.
۶- اهمیت استراتژیک دو منطقه جدایی طلب برای روسیه:
اگرچه اوستیای جنوبی بهنسبت آبخازیا، از اهمیت استراتژیک کمتری برای روسها برخوردار میباشد، ولی جاده نظامی اوستیا (با۱۷۰ مایل طول) که از اوستیا عبور کرده و آلگیر در اوستیای شمالی را به کوتایسی و منطقه ساحلی باتومی در گرجستان متصل میسازد، یکی از دو مسیر مهم در سرتاسر قفقاز شمالی میباشد. روابط روسیه با گرجستان، بهدلیل حمایت مسکو از جداییطلبان آبخازیا و نقش مبهم آن در شورش اوستیای جنوبی،در دوران بعد از جنگ سرد پرتنش بوده است، که نتیجه آن تلاش های روسیه با هدف تجزیه گرجستان بر اساس ملاکهای قومی که می تواند استراتژی بلند مدت روس ها باشد، که در موارد زیر می توان عنوان کرد. ۱-مانع از حضور غرب و ناتو به قلمرو خارج نزدیک خود شود: کمک آمریکا به گرجستان در زمینه های نظامی و اقتصادی ، نگرانی مسکو را فراهم آورده بود، که حمله نظامی روسیه ، پاسخی بود به اقدامات تحریک آمیز ناتو و آمریکا مثل ایجاد سپر موشکی در چک ولهستان و پذیرش کشورهای تازه استقلال یافته در عضویت ناتو که در سالهای اخیر به وقوع پیوسته است. ۲-اخطار و تهدیدی باشد برای آمریکا واروپا: که هر جا روسیه منافع ملی خود را در خطر ببیند، از اقدامات نظامی نیز استفاده می کند
۳-اخطاری باشد برای کشور های خارج نزدیک خود و همسایگان گرجستان که هر گاه به غرب نزدیک شوند ، به سرنوشت گرجستان دچار می شوند
۴-میان خاک خود و کشور های قفقاز جنوبی حائل بیشتری ایجاد کند.
۵- نفوذ بیشتری بر مناطق اوستیای جنوبی وآبخازیا که از اهمیت استراتژیک برای روسیه برخودار است داشته باشد.
۶-از طریق این دو منطقه کنترل بیشتری بر مناطقی مثل چچن و دیگر مناطق جدایی طلب در قفقاز شمالی داشته باشد.
۷- موازنه منطقه ای در مقابل غرب را، به نفع خود تغییر دهد .
به علاوه گرجستان به دلیل قرار گرفتن در مسیر ترانزیت نفت وگاز مثل خطوط نفتی باکو –تفلیس-جیهان و خط گازی با کو- تفلیس- ارزروم و قرار گرفتن در نقطه اتصال اروپا و آسیا وموارد دیگر سبب حضور قدرتهای فرامنطقه ای در این کشورشده است . رقابت قدرت های بزرگ سبب گردیده هرگونه تحول و حادثه ای به دلیل دخالت قدرتها به شکل بحران های منطقه ای تبدیل شود.که نتیجه آن تبدیل شدن گرجستان به مرکز زورآزمایی میان آمریکا و روسیه در قالب یک جنگ نیابتی میان طرفین بود.
۴-سیاست خارجی ایران در بحران گرجستان :
کارشناسان در زمینهء روابط بین الملل،عوامل تعیینکننده در سیاست خارجی دولتها را به پنج بخش تقسیم میکنند:۱-سیستم بین المللی با محیط بیرونی(منطقهای و جهانی)،۲-عوامل اجتماعی و فرهنگی،۳-عوامل حکومتی که تعیینکنندهء سیاستها است؛۴-نقش یا بسترهای نهادی و گفتمانی که سیاستمداران در چارچوب آن کار میکنند،۵- ویژگیهای شخصیّتی نخبگان.[۱۵۶]
با توجه به اهمیتی که بحران های منطقه ای بر منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران می گذارند، ایران نمی تواند نسبت به آنها بی تفاوت باشد.در نتیجه ایفای نقش موثر جمهوری اسلامی ایران در مسائل منطقه هم در جهت استقرار ثبات در منطقه است و هم متضمن امنیت و منافع ایران.توجه به منافع و نگرانیهای مشترک وبهرهگیری از تمامی ظرفیتهای منطقهای،بیش از هر رویکرد دیگر، منطقه را به صلح و ثبات می رساند . اهمیت بحران قفقاز برای جمهوری اسلامی ایران به این دلیل است که اولا؛روسیه به عنوان طرف اصلی درگیری،نقشی مهم در مسائل و موضوعات بین المللی،منطقهای و دوجانبه جمهوری اسلامی ایران داشته و بر این اساس هر گونه تغییر و تحول در موقعیت،مواضع و سیاستهای جهانی و منطقهای این کشور،بر امنیت و منافع ایران تاثیر خواهد گذاشت. ثانیا؛همجواری و مناسبات جمهوری اسلامی ایران با کشورهای قفقاز به همراه اشتراکات تاریخی،فرهنگی و تمدنی بین ملت ایران و ساکنان قفقاز موجب میشود تا ایران نسبت به تحولات این منطقه بیتفاوت نباشد.از سوی دیگر،هر گونه تحول در قفقاز جنوبی میتواند به طور مستقیم و یا غیر مستقیم امنیت و منافع ایران را تحت تأثیر قرار دهد.[۱۵۷] ثالثا؛نفوذ آمریکا به عنوان قدرت جهانی و دشمن درجه یک ایران در منطقه کاهش داد.
گرجستان اگرچه از دیر باز جز حوزه تمدنی و فرهنگی ایران قرار داشت وسالها تحت نفوذ و سیطره حاکمان ایرانی بود ولی بعد از قراردادهای گلستان و ترکمچای که منجر به از دست رفتن این مناطق ، و تحت حاکمیت رفتن ،روس ها قرار گرفت،بعد از آن زمان چندان مورد توجه دولت های ایران قرار نگرفت. تا قبل از فروپاشی شوروی، روابط ایران با این کشور، عمدتا بر محور رابطه نامتقارن با شوروی سابق قابل تحلیل بود. و قدرت ایران در ارتباط با یک ابرقدرت برابری نداشت. بعد از استقلال این جمهوری نیز، به دلایل مختلفی چون عدم همسایگی و مرز مشترک ،نفوذ روسیه و آمریکا،عدم وابستگی متقابل اقتصادی،ضعف مسئولان سیاست خارجی ایران، عدم تمایل رهبران گرجی به ارتباط با ایران و رویکرد غرب محور آنها و… روابط دو کشور مثبت نبود .اگرجه اقدامات منفی گرجی ها مثل عضویت در ناتو،نفوذ اسرائیل درآنجا،تحویل شهروند ایرانی به مقامات آمریکا و…در واگرایی با حکومت ایران بود ، ولی دولت ایران با متانت و صبوری رفتار کرد. آخرین ارتباط دو کشور به یک سال قبل از شروع بحران بود که گرجستان به دلیل کارشکنی روسیه در تامین گاز این کشور ، دچار مشکل شده بود،که ایران از طریق آذربایجان ، مصرف گاز گرجیها را تامین کرد. به نظر می رسید که سیاست ایران در قبال این بحران می بایستی گرایش به روسیه داشته باشد و به اصطلاح ایران تمام تخم مرغ ها را در سبد روسیه قرار دهد ولی مواضع ایران نسبت به بحران ۸ اوت گرجستان ، بسیار محتاطانه و در راستای سیاست صبر و انتظار بود. یعنی اگر حمله روسیه را محکوم می کرد، در آینده روابطش با روسیه متزلزل می شد و کمکهای روسیه در سازمان ملل و نیروگاه هسته ای را از دست می داد، واگر از اقدامات روسیه حمایت می کرد، بر خلاف موازین حقوق بین الملل عمل می کرد و در آینده مورد فشار بیشتر آمریکا و اروپا قرار می گرفت.در نتیجه جمهوری اسلامی ایران سعی کرد نسبت به این بحران مواضع بی طرفانه و محتاطانه در پیش گیرد. مقامات و به تبع آن رسانه های جمعی ایران در مواضع خود سعی کردند که در تحلیلها و مواضع خود جانب احتیاط را در پیش گیرند و اعتراض مسکو را بر نیانگیزند.در نتیجه از محکوم کردن اقدام روسیه در حمله به کشوری دیگر و از بین بردن تمامیت ارضی جلوگیری کردند و تنها به اعلام پایان سریع جنگ به خاطر صلح وثبات منطقه ای اقدام نمودند. ایران در همان ابتدای بحران طرفین درگیر را به خویشتن داری و استفاده از راه های مسالمت آمیز و دیپلماتیک دعوت کردند. بنا به گفته قشقاوی سخنگوی وقت وزارت خارجه «باید با خویشتنداری و تدابیر منطقه ای و عدم دخالت طرف های خارجی مشکل را حل کرد. مداخلات خارجی مسئله را پیچیده تر می کند و به نفع صلح و ثبات منطقه نیست» و او اعتقاد دارد که سیاست خارجی ایران گرایش به هیچ کدام از طرفین در گیر ندارد.[۱۵۸] بنا به گفته متکی ،وزیر امور خارجه وقت« ما با تجزیه کشورها موافق نیستیم. بحران موجود در سطح ملی کشورها باید در درون آن کشور وفصل شود و استراتژی ایران بر حل دیپلماتیک بحران با بهره گرفتن از ساز و کارهای منطقه استوار است یعنی دو طرف درگیر در کنار کشور های همسایه مثل آذربایجان و ارمنستان به حل موضوع بپردازند». [۱۵۹]سفرمتکی، وزیر امورخارجه وقت ایران به کشورهای منطقه مثل روسیه ، اذربایجان وآگاهی از دیدگاه های آنها را می توان در راستای این سیاست در نظر گرفت. در حالی که گروهی ادعا داشتند که ایران باید به عنوان یک مصلح بین دو گروه متضاد میانجیگری کند، وزیر امور خارجه با اشاره به دیپلماسی ایران بین روسیه و گرجستان به عنوان « دیپلماسی قفقاز» و گفت: «این فعالیت ها میانجیگری نیست. ایران به دنبال حذف بحران منطقه از طریق این برنامه است.»[۱۶۰] از طرفی نیز مقامات ایران به نوعی حرکت روسیه در حمله گرجستان را دفاع مشروع روسیه از خود ودر راستای تامین امنیت منطقه ای خود در مقابل عامل خارجی می دانستند. تهران بحران گرجستان را به خاطر دخالتهای خارجی بر سر منافع ژئوپلیتیک و انرژیک گرجستان می دانست. به طوری که حتی وزیر امور خارجه ایران اعلام کرد: «تحوّلات گرجستان باید هشدار و زنگ خطری برای کشورهای منطقه باشد.کشورهای منطقه پس از این حادثه باید بدانند دعوت از کشورهای خارج از منطقه به مفهوم مشارکت دادن آنها در تولید بحران است و بهطور قطع مشکل رفع نخواهد شد».[۱۶۱] رئیس جمهور وقت ایران نیز در یک سخنرانی اعلام می کند که برخی دخالتهای خارج از منطقه باعث ایجاد بحران شده و این بحران با مجوز دولت گرجی شدت یافته است، که این اظهار نظر از جانب رسانه ها به معنای حمایت ایران از اقدام روسیه تفسیر شده است.[۱۶۲] دیپلماسی ایران در قفقاز بدون توجه قدرت شمالی یعنی روسیه امکان پذیر نیست . مواردی مثل مخالفت هر دو کشور ایران و روسیه با گسترش ناتو به شرق ( تفلیس اقدام به عضویت در ناتو کرده بود)، مخالفت با ایجاد سپرهای موشکی در منطقه که ممکن بود در گرجستان نیز ایجاد شود،حضور و نفوذ نیروهای نظامی آمریکایی و اسرائیلی در گرجستان و آموزش نظامی به آنها ( بر طبق منابع روسی چندین اسرائیلی در بحران گرجستان کشته و دستگیر شده اند) وهمچنین حمایت ازمواضع روسیه در قبال پرونده هسته ای وساخت نیروگاه اتمی بوشهر، تلاش برای عضویت دائم در سازمان شانگهای که روسیه از اعضای اصلی آن است،جلب رضایت روسیه در قبال رژیم حقوقی دریای خزر، سبب شده بود ایران، سیاستی همگام با روسیه را در قبال این بحران پیش گیرد. ولی رویکرد روسیه در دولت حاکم؛ حزب «روسیهء متّحد» وناسیونالیستهای روسی به نوعی در تقابل با ایران را شامل می شود. آنها سعی می کنند، با توجه به خصومت میان غرب و ایران، با بهره گرفتن از کارت ایران در مناسبات بین المللی شرایط مناسبی در روابطش با دو طرف داشته باشند.
در نتیجه هر جایی که آمریکا و اروپا به خواسته روسیه عمل کنند، منافع ایران را فدای روابطش با غرب می کنند به طوری که حتی «ولادیمیر پوتین»در طی بحران قفقاز یادآور شد که« همکاری روسیه با غرب بر سر پرونده هستهای ایران سخت به رفتار غرب و موضعگیریهایش در برابر روسیه بستگی دارد.»[۱۶۳]